ساریناسارینا، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

قصه امدن تو به خونمون

حرفهاي ناگفته

1392/8/14 1:16
نویسنده : شیوا
140 بازدید
اشتراک گذاری

ساري جونم ماماني نمي دوني اومدن تو به زندگيمون چه حال و هوايي داده عزيزکم

اين وبلاگ و ما زماني تصميم گرفتيم که بنويسيم که متاسفانه روزهاي زيادي از به دنيا اومدنت سپري شده بود ما سعي کرديم تا اونجا که مي تونيم و خاطرمون ياريمون بده اون روزا رو براي بعد هات تداعي کنيم ماماني من قاصرم از بيان همه کارا و زيبايي هاي تو اما تمام سعيمو مي کنم

اول اينکه مي خوام بدوني يه شجره کوچولو از اصل ونصبت

اسم ماميت شيوا اهل تهران که رشته نقاشي خونده اما بيکار و بابيت محسن اهل تهران که برق خونده و اما تو شرکت نفت

مادر مامان بابات ثريا اهل تبريز     پدر مامان بابات ازدر اهل تبريز     مادر باباي بابات ستاره پدر باباي بابات

ابراهيم هر دو اهل تبريز   اسم باباي بابيت علي اصغر اهل خشکناب   اسم مامام بابيتم خانم قز اونم اهل خشکناب

 4 تاعمه داري عمه حکيمه  سکينه  نرگس  مريم

3 تا هم عمو ابوالفضل  يوسف  يونس

خوب حالا نوبت ماميت

پدر مادر ماميت  خليل   اهل داش ماکو  که سرهنگ ارتش بوده  پدر پدر ماميت تار محمد اهل سيه رود شکارچي بوده وبعد ها به ارتش ملحق شده

مادرماميت زهرا که ناهيد صداش مي کنن اهل سلماس عاشق تدريس و درس مي ده پدر ماميتم رضاکه اهل جهرم ارتشي وتو کار خط لولست از مال دنيا مامي جان يه دايي داري اونم شاهين که مثل بابات تو نفت .

عزيزم ماماني تا جايي که در خاطرم هست     

حدود 6 ماهگي دندون در اوردي وپدر ما رو دراوردي  تو همون موقع من انقدر خسته شده بودم که چند روزي تو رو خونه ماماني سپردمو رفتم با بابايي نخجوان  که اصلا هم خوب نبوداز از 11 ماهگي شروع به حرف زدن کردي وبراي خودت راه افتادي  دخترکم بدترين خاطرم از روزي که کنارم خوابيده بودي که يه دفعه ديديم رنگ به رو نداري تمام سکه هاي رو بلوز منو خورده بودي واي که چه روزي بود مامانم

تجربه هاي تلخ

خوردن سکه هاي لباسم 11 ماهگي

شکستن سر در هنگام بازي با بابيت در 2 سالگي

افتادن از پنجره ماشين هنگام بازي با زندايي غزي در 4 سالگي هنگام خوردن شام

خوردن با چونه تو کف لابي خونه ماماني تو 5 سالگي

تجربه خوب

ياد گرفتن 59 لغت انگليسي نوشتن اول اسم خانوادت رفتن به برنامه هاي تلوزيوني توسط اقاي حيدري

اسم دوستات

اولين دوستت اسمش عرفانه بود بعد اون هم علي اکبر ومحمد مهدي بودن تو تهرانسر

بعد هم با ارتين و پانيز و اليکا اجي زهرات دوست شدي

الانم با مائده ماماني دوستاي زيادي داشتي اما به خاطر اينکه در حال حاضر ما مستاجريم هر سال اونا رو از دست مي دي دعا کن ما هم خونه بخريم

تجربه سفر بسيار داشتي

6 ماهگيت رفتيم اصفهان وشيراز با داي فريدو عمو يوسف

2سالت بود که رفتيم رشت وبند انزلي

3سالت بود رفتيم بندر عباس

4 سالگيت با عمه حکيمه و عمو سعيد رفتيم کردستان

5 سالگيت هم که با عمع اقدس و عمو سعيد و بابا رضا و دايي شاهين رفتيم کرمانشاه

فرهنگ لغات سارينا

کباب کباک

پرتقال پرکالات

نمکدون ممکدون

تصادف تفابف

پستونک ميمي دون

محسن مشم

بابا بابي

مامان ماماي جلو

2 دوووووووووو

گشنه دشنه

تلوزيون تلبزون

شير شيل

حميد خميد

ilove u اي بلوبلو

حسين خسين

غزاله گزاله

شلوار شبال

نکن نتن

بابا بابي جولو

عاشق فوتبالي وپلي استيشن تيکن کشتي اصلا به دخترا نرفتي اما تا دلت بخواد مي فهمي

عمع مريمتو خيلي دوست داري همين طور پله هاي خونشو اونجا يه عالمه اسباب بازي داري عاشق بابا رضاو مامان ناهيدو رهام غزي و شاهيني البته همرو دوست داري اما با اينا بيشتر جوري

اجي زهراو علي شايان و ارينم که نگو ونپرس

اما يه نفر مونده عاشقشي اما همش سرش داد مي کشي اونم زنمو شهلاست که موقع پرو لباس بيچارش مي کني

تو دنيايي که الان داري فکر ميکنم بهترين روزات روزي بود که اسکوتر خريدي وروزي که تبلت دار شدي

بدترين روزتم روزي بود که تختتو فروختم تا عوض کنم و روزي که پاي سربازت شکست

کارتون مورد علاقتم مامي جان کاگرو تو فوتباليستها ست فيلمتم سريال پزمان

اين يه نما کلي بود اما از امروز مي خوام همه خاطراتمونو براي بنويسم حيف روزايي که از دست دادمشون

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)