روزی که خدا تو رو به ما داد6بهمن 86 بیمارستان ولیعصر توسط دکتر اورعی زارع
دخترکمون روزی که تو به دنیا اومدی از اسمون برف میباریدوهوا خیلی سرد بود .بابات روی پله هایی که از روبروش باغچه بزرگی که پر از درخت چنار و شمشاد بود نشسته بود وداشت به اتفاق هایی که با اومدن تو به وقوع می پیوست فکر می کرد و احساس می کرد چقدر با اومدن تو دنیاش و احساساتش متفاوت خواهد شد منم که مامانی اون موقع فقط به فکر این بودم که تو فرشته کوچولوم چه شکلی هستی ...ساعت حدود ١٠ تا ١١ بود که صدای جیغت همه جا رو برداشتو تو به این دنیا و زندگی ما اومدی باباتم اون موقع با شنیدن صدای گریه تو داشت انگشتشو گاز می گرفت مثل اینکه هنوز باور نداشت که بابا شده .عزیزم اومدنت به دنیا مبارک.امیدوارم با ادمهای زمینی لحضه های قشنگی رو تجربه کنی .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی